سفارش تبلیغ
صبا ویژن
هرکس دانشی را از کسی پنهان بدارد یا برآن به عنوان پاداش مزد گیرد، هرگز آن دانش به وی سودی نرساند . [امام سجّاد علیه السلام]

پاییز 1384 - برای آخرت
خانه | ارتباط | مدیریت |بازدید امروز:2

احسان :: 84/9/30:: 11:32 صبح

برای این پست، مطلبی عجیب به زبان عامیانه از کتاب داستان راستان نقل می کنم. چه بسا که اگر در این کتاب ذکر نشده بود، آن را باور نکرده و نمی نوشتم!

گویند جوانی در زمان حضرت رسول(ص) می زیسته است. ایشان هر روز نزدیک به حضرتش شده و از همان فاصله سلام و احوالپرسی می نمود و آنگاه می رفت.

این کار روزها ادامه داشت تا اینکه چند روز از او خبری نشد. حضرت رسول(ص) از او پرسیدند. اصحاب گفتند که ایشان از دنیا رفته است و انسان خوبی هم نبوده. برای همین درگذشت او را به اطلاعتان نرساندیم.

حضرت ناراحت شده و فرمودند :

           مگر دوست داشتن ما، برای او کافی نبود؟

 

الله اکبر

و خدا بهتر می داند

که دوستی با خاندان رسول خدا(ص) چه فواید و منافعی دارد و دشمنی با ایشان .....


موضوعات یادداشت

احسان :: 84/9/13:: 3:30 عصر

چندی پیش (پانزدهم شوال) مصادف بود با شهادت حضرت حمزه، عموی بزرگوار حضرت رسول(ص).

حضرت حمزه پشتیبان و حامی رسول خدا(ص) در دوران سخت و طاقت فرسای اوایل تبلیغ دین اسلام بودند و حضرت رسول(ص) خیلی زیاد به ایشان حساسیت داشته و احترام قائل بودند.

تا اینکه ایشان در جنگ اُحُد به دست فردی بنام وحشی کشته شد. پیامبر(ص) بسیار از شهادت عمویشان ناراحت شده و گریستند و به ایشان لقب سیدالشهداء را دادند. حضرت رسول(ص) بسیار بر سر مزار حضرت حمزه سیدالشهداء می رفتند و نزدیکان را به این کار سفارش می کردند.

روزگار گذشت و آن ایام سخت به پایان رسید تا اینکه مسلمانان روز به روز تعدادشان بیشتر شده و بسیار قدرتمند شده تا اینکه مکه را فتح کردند.

 وحشی (قاتل حضرت حمزه) از شهر گریخت ولی سالها بعد خواست به شهر و دیار خود بازگردد. پس نامه ای به حضرت رسول(ص) نوشت و اظهار پشیمانی و طلب مغفرت کرد. پیامبر(رحمه للعالمین) با دیدن نامه به یاد عموی بزرگوارشان گریه کردند. ولی در جواب وحشی نوشتند که به شهر خود برگرد و ما تو را بخشیدیم. وحشی با دیدن جواب نامه خود اطمینان حاصل نکرده و برای بار دوم طی نامه ای طلب مغفرت کردند و همان واقعه تکرار شد. این واقعه سه بار تکرار شد و وحشی می ترسید که اگر به مکه بازگردد حضرت رسول(ص) با دیدن او به یاد عمویشان افتاده و به ایشان غضب کرده و دستور قصاص دهند. پس بار دیگر نامه ای به پیامبر(ص) نوشت و تقاضای بخشش کرد. این بار آیه ای از سوی خداوند متعال نازل شد.(سوره زمر آیه 53):

 

قُل یا عِبادِی الّذینَ اَسرَفُوا عَلَی اَنفُسِهِم لا تَقنَطُوا مِن رَّحمَهِ اللهِ ج

 اِنَّ اللهَ یَغفِرُ الذُّنُوبَ جَمیعاً ج

اِنِّهُ هُوَ الغَفُورُ الرَّحیمُ

 

به آن بندگانم که (به عصیان) اسراف بر نفس خود کردند،

 بگو هرگز از رحمت (بی منتهای) الهی نا امید نباشید.

البته خدا همه گناهان شما را خواهد بخشید.

که او خدایی بسیار آمرزنده و مهربان است.

 

به آیه های نازل شده و معانی آن خوب فکر کنید. باورش سخت است! خداوند این آیه ها را در شان وحشی نازل کرده است. الله اکبر

به راستی که خداوند بخشنده و مهربان به بندگانش می باشد.

پس هرگز از لطف و کرم الهی نسبت به خود نا امید نشویم!!!


موضوعات یادداشت

احسان :: 84/9/2:: 7:23 عصر

 

داستانی از حضرت رسول(ص) را به زبان عامیانه آورده ام. امیدوارم استفاده کنید.

گفته اند که:

روزی حضرت رسول(ص) به همراه جمعی از اصحاب از بیابانی گذر میکردند. تشنه و گرسنه بودند تا اینکه به چوپانی رسیدند که گوسفندانی داشت. یکی از اصحاب از طرف پیامبر(ص) پیش چوپان رفت و عرض حال کرد و طلب شیر نمود. چوپان گفت: این شیر که می بینید از گوسفندان دوشیده ام، غذای قبیله است.

و شیر که از گوسفندان ندوشیده ام برای شام قبیله است. و هیچ به ایشان نداد.

آن فرد برگشت و جریان را برای رسول خدا(ص) تعریف کرد. حضرت رسول(ص) آن چوپان را دعا کردند:

خداوند به او زن و فرزند و دارایی بسیار عطا فرماید.

صحابه تعجب کردند.

آنگاه به راه خود ادامه دادند تا به چوپان دیگری رسیدند. مجدد یکی از اصحاب پیش رفت و عرض حال کرد و شیر خواست. این بار این چوپان خیلی با روی باز آنان را پذیرفت و شیر بسیار به ایشان داد و گوسفندی را نیز هدیه کرد تا برای رسول خدا(ص) قربانی کنند و از گوشتش بهره ببرند.

آنگاه پیامبر(ص) ایشان را نیز دعا کردند:

خداوند به قدر کفایت به او بدهد.

دعای ایشان تعجب صحابه را بیشتر کرد تا اینکه از ایشان سئوال کردند حکمت این دو دعا را.

که چرا برای آن چوپان خسیس و بی ادب اینگونه دعا کردید و برای این یکی اینگونه.

حضرت فرمودند: ما برای خود نیز اینگونه دعا می کنیم.

 

خداوندا به ما به قدر کفایت عنایت فرما.

 

و به راستی که بیشتر از حد کفایت هم دردسر است.

نظر شما چیست؟


موضوعات یادداشت

احسان :: 84/9/2:: 10:28 صبح

 

با توکل بر حضرت حق- جل و علا

و با کسب اجازه از محضر مبارک مولا و سرورم حضرت بقیه الله 

 روحی و ارواح العالمین له الفدا

 و به مدد ایشان شروع به نوشتن این وبلاگ می کنم.

امیدوارم بتوانم قدمی برای آباد کردن آخرتمان بردارم.

اللهم اجعل عواقب امورنا خیرا

 و من الله التوفیق

 

همه با خلوص نیت و با توجه دعای فرج امام زمان(عج) را بخوانیم که گفته اند: برای فرج ایشان زیاد دعا کنید که فرج شما هم در این است.

التماس دعا


موضوعات یادداشت

:: RSS ::
::موضوعات وبلاگ::
::تعداد کل بازدیدها::

91946

::آشنایی بیشتر::

درباره صاحب وبلاگ

::جستجوی وبلاگ::
:جستجو

با سرعتی بی‏نظیر و باورنکردنی
متن یادداشت‏ها و پیام‏ها را بکاوید!

::لوگوی من::
پاییز 1384 - برای آخرت
::لوگوی دوستان::



::لینک دوستان::
یه مسافر
مدافع حریم ولایت
گل یاس
در انتظار قاصدک
حکمت تازیانه
چشمان منتظر
مهدی فاطمه
اینجا نجف است
شراب ناب
عبد عاصی
دلداده وصل
مسافر صحرا
ویرانه متروک
به یاد او
نجوای شاکی
عشاق الحسین ع
به امید وصال
سلیمانی
بانوی پرواز
در انتظار ظهور آقام
به یاد او
::آوای آشنا::
::صدای خودم::
::اشتراک::
 
::وضعیت من در یاهو::
::آرشیو::
::طراح قالب::